غم جانسوز
نورالدین«همسنگر» نورالدین«همسنگر»


 

وطن ویرانه آباد خراب است

میان آتش درد وعذاب است

زدست یک گروه پست ونامرد

غم جانسوز میهن بی حساب است

وطن درکورهءآشوب وجنگ است

ز هر سو جوش غوغای تفنگ است

اگر بهر بقایش جان نبازیم

بما این زنده گانی ننگ وننگ است

وطن در خاک وخون افتاده ای دوست

چه رنجور وزبون افتاده ای دوست

زبیداد جنون نا بکاری

زغم ویرانه چون افتاده ای دوست

وطن جور وستم بسیار دیده

ستم از خویش وزاغیار دیده

زدست دین فروشان سیه دل

چه زخمی بر تن بیمار دیده

ببین خصم وطن در راه کین است

به نابودی میهن در کمین است

به نیرنگ حریفان دل نبندید

که آنها همچو مار آستین است

کسی درد وطن را دادرس نیست

به روز بد کنارش هیچکس نیست

نه شوری دردلش جاری نه شادی

به غمهایش یکی فریاد رس نیست

بیا راه سفر در سر بگیریم

به سر اندیشهء دگر بگیریم

بیا گامی گذاریم راه فردا

بدلها آتش تندر بگیریم

بیا زین خفت وخواری براییم

به شهر آرزوها ره گشاییم

بکف گیریم زمام هستی خویش

سرود فتح وپیروزی سراییم

بیا مام وطن را شاد سازیم

همه ویرانه ها آباد سازیم

وطن با یکدلی وهمت خویش

زچنگ اهریمن آزاد سازیم.

هالند- سپتامبر 2012

 


September 16th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان